حس زندگی

آخرین سنگرسکوته خیلی حرفها گفتنی نیست..

حس زندگی

آخرین سنگرسکوته خیلی حرفها گفتنی نیست..

ای آزادی..




شریعتی درجایی مینویسد:

ای آزادی چندین بار تاکنون به خاطر توزندانی شده ام وآیاباز هم خواهم شد

درراه توچقدرشکنجه وعذ اب را پذیرا شده ام

این حال (مطمئن باش)خودرابه استبداد نخواهم فروخت

بالاخره من فرزند آزادی ام،علی استاد من و مصدق رهبرمن است،پیرمردی که هفتاد سال برای آزادی سوگواری کرد.


ازبازرگان تا سروش-فروغ جهان بخش

عاقبت دیکاتوری

صفحه ی فیس بوک ۲۵بهمن

لوح گور

 

 

لوح گور

نه دررفتن حرکت بود

نه در ماندن سکونی

شاخه هاراازریشه جدائی نبود

وبادسخن چین

بابرگها رازی چنان نگفت

که بشاید

دوشیزه ی عشق من مادری بیگانه است

وستاره ی پرشتاب

درگذرگاهی مایوس

برمداری جاودانه می گردد.

 احمدشاملو

دوقرن سکوت

 

دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب"دوقرن سکوت"درتوضیح شرایط عمومی ایران وعربها هنگام حمله عربها به ایران مینویسد:

"درست درهمین روزگاران،که ضعف معنوی و روحانی،نیروی ظاهاری و جسمانی دولت ساسانی رااز درون میخورد و میکاست،نیروی معنوی ،بزرگ و بالنده،ازدرون ریگزارهای فقروهولناک بیابان عرب پدید آمدواندک اندک بالید وفزونی یافت تا سرانجام شکوه و قدرت کسانی که پنجه بر پنجه ی روم میزند و پنجه ی آنان را می تافتند دست خوش تازیان گشت"

فریادی و...دیگر هیچ





فریادی و...دیگر هیچ


فریادی و دیگر هیچ

چراکه امید آن چنان توانا نیست

که پابرسریاس بتواند نهاد

بربستر سبزه ها خفته ایم

با یقین سنگ

بربسترسبزه ها باعشق پیوند نهاده ایم

و با امیدی بی شکست

از بستر سبزه ها

باعشقی به یقین سنگ برخاسته ایم

امایاس آن چنان تواناست

که بسترها و سنگ ها،زمزمه ئی بیش نیست.

فریادی

ودیگر

هیچ!


احمدشاملو

سیگارِ آخر

 

 

 

 

 

همیشه دو نخِ آخر سیگارت رو پشت به پشت بکش؛ تا سیگارِ آخر زیاد تنهایی نکشه

پدر ژپتو و پینوکیو

 

 

 من عاشق اون دیالوگم که پدر ژپتو به پینوکیو میگه:
پینوکیو... چوبی بمان!
آدم ها سنگی اند دنیایشان قشنگ نیست 

 

مرغ آزاد و مرغ قفس

 

 

 

مرغ رام درقفس بود ومرغ آزاد درجنگل،چون هنگام آن فرا میرسید،دست قضاآن دورا به هم رسانید.

مرغ آزاد می نالد:"محبوبم،بیاتابه جنگل پرکشیم"

مرغ قفس زمزمه میکند:"اینجابیا،بیاتادراین قفس زندگانی کنیم"

مرغ آزادی میگوید:"درمیان میله های قفس تو،کجا میتوان بال گسترد؟"

مرغ قفس می نالد:"افسوس،نمیدانم به کجای آسمان می توان نشست"

مرغ آزاد می نالد:"یارا،نغمه های جنگل را زمزمه کن"

مرغ قفس میگوید:"به کنارم بنشین،سخن دانایانت خواهم آموخت"

......  عشق این دومرغ مالامال اشتیاق است،ولی آن دو هرگزنمیتوانند بال به بال هم پرواز کنند.

  

 رابیندرانات تاگور

کودک و پدر و زندگی

 

 


کودکی، دخترکی ، موقع خواب


سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید:

زندگی چیست؟

پدرش از سر بی صبری گفت:

زندگی یعنی :عشق

دخترک با سر پر شوری گفت:

عشق را معنی کن!

پدرش داد جواب:



بوسه ی گرم تو بر گونه ی من


دخترک خنده برآورد ز شوق

گونه های پدرش را بوسید

زان سپس گفت:

پدر ... عشق اگر بوسه بود...


بوسه هایم همه تقدیم تو باد ! 

 

تالار پسرتنها